Monday, June 7, 2010

چرا فا.كر شدم

عرض شود که در ايام قديم هر کسي براي گذران زندگي روشي داشت که نسل اندر نسل در خاندانش موروثي بود. در خاندان ما رسم بر اين بود که ک*و*ن خر و گاو ميگذاشتيم واز اين طريق امرار معاش ميکرديم.
داستان از اين قرار است که در شهرهاي مذهبي و دهات اطراف مردم بسيار به معتقدات مذهبي پايبندند و به احکام رسائل علماي دين شديدا پايبندند. مطابق رسائل موجود چنانچه کسي خر و گاوي را ب*گ*ا*يد گوشت آن حرام شده و غير از اين صاحب دام بايد آن را در بلاد ديگري بفروشد - انشا ا... در بخش آموزش احکام به اين موضوع بيشتر خواهيم پرداخت - .
در خانواده ما هم مردان راهي شهر و روستا شده و خر و گاو ملت را مي گ*اي*ي*دند و چون گوشت آن حرام مي شد گاو در دست صاحبش مي ماند و بدليل مشغله يا فقر نمي توانستند راهي بلاد ديگري شوند ، پس ناچار ميشدند گاو و خر خود را به قيمت ناچيزبه خودمان بفروشند ما هم آن را در بلاد ديگر با چند برابر قيمت تحت عنوان دام متبرک شده مي فروختيم.
اين رسم ما ادامه داشت تا زمانيکه شناسنامه گرفتن مرسوم گرديد. مامورشناسنامه که مردي اديب و فرنگ رفته بود فاميل ما را نوشت فاکر چرا که اين حرفه ما حکايت ازهوش و فکر ما داشت که به عربي مصداق مي يافت و از طرف ديگر به زبان فرنگي حکايت از شغل ما ميکرد. نا گفته نماند خاندان ما نسل اندر نسل معلم بودند چرا که گ*ا*ي*يدن ارتباط تنگاتنگي با احکام و قضاوت انسانی دارد و چه بهتر که صاحب اين شغل خود در مسندي منبعث از ادبیات و شعر و مورد احترام مردم قرار داشته باشد.
اين حرفه ما تا پايان دوران نکبت بار طاغوت ادامه داشت که پس از آن به برکت عطيه گرانبهاي استادمان حضرت مولانا که همان مدرسه شبانه روزی است فرصت پيدا کرديم ک*و*ن ملت بگذاريم که جايگاه و دست آوردي بس رفيعتر ولذت بخشتر از ک*و*ن خر گذاشتن دارد که به مدد الطاف الهي اين امر تا قيام قيامت ادامه خواهد داشت. نا گفته نماند اين شغل در انحصار خاندان ما قرار نداشته و ندارد و کم و بيش همه معلمان هم در اين امر خير سهيم بوده و هستند. ومن ا... توفيق.

No comments:

Post a Comment